بوی شمال میاد
یه نیمچه ابری هم تو آسمون هست
صدای گنجشک ها میاد و بادی که هر لحظه مقنعه ام رو اینور و اونور میبره
منم منتظر نشستم تا پی سی آر تموم بشه بریم برای مرحله بعد
بعد از ظهر کلاس دارم و وضعیت گوارشیم همچنان نامساعده ، به اون قبلیا منس هم اضافه شده
خدا به خیر کنه عاقبتمون رو
یه دانشجوی عراقی داریم ، یه آقای مسنه، امروز سر کلاس دکتر ر خداروشکر همه ی سایتایی که باهاش کار داشتیم فیلتر بود ، دکتر ر به من گفت برو برای آقای عراقی فیلتر شکن نصب کن، حالا منم انگلیسیم نمیومد ، آخرش بنده خدا فکر میکرد من در حد نعم و لا هم بلد نیستم عربی ، یه چیز عربی اومد بعد به انگلیسی میگفت yes رو بزن ، من گفتم نعم؟! ... خنده اش گرفته بود :) به وجد اومد که در این حد بلدم :))))
اینور و اونور رفتن مقنعه رو تصور کردم
تو هم که مثل من امروز با عراقی ها درگیر بودی
آره خوندم پستت رو قره بالا جونم، دلم براش میسوزه که بین این همه کشور ایرانو انتخاب کرده برای ادامه تحصیل
خدا سلامتی بده بلوط جانم.
وضعیت گوارش به خاطر استرس و به هم خوردن برنامه خواب و تغذیهست. ایشالا خوب میشه
دقیقا خودم هم به این نتیجه رسیدم که عصبیه ریشه اش
قربونت برم گیل پیشی مهربون