بیرون نمیتوان کرد، الا به روزگاران
نیمه شبه و من با گشت زدن تو وبلاگ دوستای عزیزم ؛ مغزم فلش بک زد به ۸-۹سال پیش ، پس از مرارت های فراوان :)))) وبلاگ کسی که فکر میکردم دوستش دارم رو پیدا کرده بودم و روزی هزار بار سر میزدم بهش ، هیچوقت جرئت نکردم کامنت بذارم ، ولی کامنت ها و پست هارو هزار بار خوندم ...
پ.ن: روزای عجیبی بودن ، و اون آدم رو هیچوقت ندیدم.
داشتم فکر میکردم آیا کسی هم میتونه منو دوست داشته باشه و اینجارو پیدا کرده باشه و روزی هزار بار چکش کنه :))))) با این اسم مستعار عمرا
آدرس وبلاگم میذارم برا دوستان
درود بر شما
تعلل در بیان عشق و احساس جایز نیست. حرف دلو باید زد.قرار نیست همه از من نوعی خوششون بیاد و عاشقم بشن و بهم جواب مثبت بدن! ابدا از جواب منفی ناراحت نشده و نخواهم شد چرا که همه حق انتخاب دارند و انتخاب نکردن من هم دلیل بر بی لیاقتی یا بی کفایتی من نیست! در عشق حاجت هیچ استخاره و تعلل نیست اگر نگی و بعدا بفهمی اون شخص هم به تو علاقه داشته تا اخر عمر حسرت اون تعلل رو خواهی خورد. در عشق غرور معنایی نداره کسی که به فکر غرور و کوچیک شدن و ... از این دست افکار در سر میپرورونه هرگز عشق رو تجربه نخواهد کرد.
.
ناله زد دوست که راز دل او پیدا شد
پیش رندان خرابات چه سان رُسوا شد
خواستم راز دلم پیش خودم باشد و بس
در میخانه گشودند و چنین غوغا شد
سر خُم را بگُشایید که یار آمده است
مژده ای میکده عیش ازلی برپا شد
سر زلف تو بنازم که به افشاندن آن
ذرّه خورشید شد و، قطره همی دریا شد
لب گشودی و، ز می گفتی و، میخواره شدی
پیش ساقی، همه اسرار جهان افشا شد
گویی از کوچهی میخانه گذر کرده مسیح
که به درگاه خُداوند بلند آوا شد
مُعجز عشق ندانی تو، زلیخا داند
که برش یوسف محبُوب چنان زیبا شد
سلام جناب آذرخش، خیلی خوش اومدین ، ممنون از این پیام زیبا ، و ممنون از شعر بسیار زیبایی که آخر پیامتون گذاشتید .
بسیار درسته ، من به فرمایشتون واقعا اعتقاد قلبی دارم ، حتی دوستانی دارم که در چنین موقعیت هایی قرار گرفتن و من تشویقشون کردم که علاقشون رو ابراز کنن.
اما متاسفانه در مورد خودم هیچ وقت نتونستم یا بهتر بگم شرایطش رو نداشتم که ابراز کنم ، دیر شد ، و ناگهان چقدر زود دیر میشود... دیر شد متاسفانه و من هرگز نفهمیدم این اتفاق چرا باید تو زندگی من می افتادو چرا نشد که بشه... نمیدونم آیا روزی این شکست برای من جبران میشه ، یا نه همیشه همون آدم شکست خورده ام.
ببخشید اگر حرفهام گیج کننده و بی ربطه ؛ بحاطر بحرانی که الان درش هستم یکم ذهنم آشفته است.
مراقب سلامتیت باش. چیزی رو فدای سلامتی نکنی.
ایشالا خدا پشت و پناهت باشه دوست عزیزم. همیشه سلامت و شاد و موفق باشی
ایشالا هر مشکلی هست، برطرف بشه.
فدات شم مهربونم ، کاش بشه :(
ممنونم از دعای خوبت گیل پیشی جانم ممنونمممم عزیز دلم
مرسی واسمون مینویسی
ممنونم که میخونید جناب تراویس بیکل
خانوم دکتر کجایی؟ از خودت بنویس. دلمون تنگ میشه. شرمنده میشم با وجود مشغله و درسهات، برا نوشتههام وقت میذاری. برام عزیزی دوست گلم
تو روزای خوبی نیستم گیل پیشی جان
چندبار اومدم بنویسم اما دستم نرفت به نوشتن
هر چند که خیلی نیاز دارم که فکرم خالی شه
برام دعا کن لطفا.
عزیزم من از خوندن وبلاگت لذت میبرم گیل پیشی مهربون و قشنگ
سلام بر خانم دکتر عزیزم. خسته نباشی از کار و درس
سلام و درود بر گیل پیشی



قربونت برم گیل پیشی مهربون و عزیز دل
مرسی که به یادمی قشنگم
میشه عزیزم میشه ...

چه حس و حالی داشتی چقدر درکت میکنم چقدررررررر
همون ده سال پیش تا همین حالا یه آی پی ثابت متعلق به آمریکا بر خلاف ساعت شبانه روزمون وبلاگ منو چک میکرد و میکنه و هر کاری کردمنتونستم بفهمم کیه ...حس عجیبیه ...
گاهی وقتا جای ما ممکنه با کسی عوض بشه ...کسی که دل داده به نوشته هامون به خودمون اما مثل ما جرات نمیکنه بگه ...جرات نمیکنه کلمه ای بنویسه
تاریخ پره از این علاقه های مسکوت !!!!
هدیه جونم



خیلی بد بود ، خیلی ، همش قلبم میومد تو دهنم موقع خوندن پستاش هیجان بدی بود.
عزیزم واقعا حس عجیبیه ، هدیه تا این پیامتو خوندم یادموضوع تناسخ افتادم البته شایدم خیلی بی ربط یادم افتاد به این موضوع، ولی واقعا عجیبه
دقیقا، دقیقا چقدر درست گفتی عزیزم شاید کسی هم مثل ما جرئت نکرد بگه .
حیف
چقدر حس دوست داشته شدن زندگی بخشه و چقدر ازما دریغ شده و دریغش کردیم و خبر نداریم و خبر ندارن
عزییییییییزم
چه حس دلهره آوری رو تجربه کردی
منم داشتم این حس رو
وقتی هی به وبلاگ تپل سر میزدم و دلم هری میریخت پایین
آدم وقتی به گذشته فکر میکنه گاهی از اتفاقاتی که پشت سر گذاشته متعجب میشه و میگه خدایا اون آدم من بودم؟
قره بالا جونم


عزیزم ، خیلی هیجان بدیه ولی برات خوشحالم که به کسی که دوستش داشتی رسیدی و چی از این قشنگ تر
آفرین دقیقا ، مارا به سخت جانی خود این گمان نبود ....
میدونی بلوط جان دنیا واقعاً کوچیکتر از اونی هست که بنظر میاد
یه جاهایی غیرمنتظره آدمها رو دوباره سر راه هم میذاره
با خوندن پست شما یاد دورانی افتادم که فیسبوک روی بورس بود و خیلی ها رو دوباره بهم رسوند
بله دقیقا بانوی کویر جان
همینطوره
کوه به کوه نمیرسه اما آدم به آدم میرسه
اتفاقا فیس بوک همین شخص رو هم داشتم و جرئت ابراز وجود نداشتم
نکنه از دنیای واقعی کسی پیدام کرده باشه، منم ترسوندی
احتمالش کمه گیل پیشی جونم



ولی صفر نیست